سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

انتخاب های خوب

راستش دیشب خیلی خیلی خوشحال بودم، دیروز آخرین جلسه کلاس آی لاو مت بود چون  پک کلاس رو نبرده بودی از صفحات کتاب عکس گرفتم و برای غزل فرستادم و سرکلاس تو گوشی غزل همه تمرینهارو انجام داده بودی. وقتی با بابا اومدی خونه دیدم غزل پیام داده که تو کتابت هم انجام بدی، گفتم سورنا باید این تمرینارو تو کتاب بنویسی گفتی اول میخوام فوتبال بازی کنم و بعد از فوتبال بابا رفت خرید و شما هم خودت رفتی کتابتو آوردی و دقیقا 10 صفحه تمرین رو انجام دادی تازه با ذوق و رغبت، بدون بداخلاقی و غرزدن و بعدشم بهم گفتی مامان کلاسم تموم شده گفتم بله. گفتی میشه بازم ثت بمانم (ثبت نام) کنید گفتم باشه بابا اومد بهش میگیم. بعد گفتم ارغوان جون هم برات تم...
22 آذر 1400

روز دانشجو

از اونجایی که امسال غزل خانوم ما اولین روز دانشجو رو تجربه میکرد تلاش کردیم تا براش خاطره خوبی ثبت کنیم یه کیک خوشگل براش سفارش دادیم و سه شنبه هم تصمیم گرفتیم یه چیزایی برای روی میزش درست کنیم. با اینکه سه شنبه روز دانشجو بود اما چون غزل چهارشنبه امتحان مهمی داشت مراسممون گذاشتیم برای روز بعدش که وقتشو نگیریم و با خیال راحت درس بخونه البته به خاله و غزل هم چیز نگفتیم. بابا مسعود رفت و از انباری خمیرهای فوندانتمونو آورد و من و شما هم با هم مشغول شدیم، کم کم بابایی هم بهمون اضافه شد تا من چندتا چیز برای روی میز درست کنم، شما هم  از 0 تا 20 رو با خمیر درست کردید از وقتی اعداد رو یادگرفتی همش دوست داری بخونیشون و زمان هایی که بابای...
18 آذر 1400
1